حالم بد بود, خیلى بد! بى هدف توى خیابونا میچرخیدیم و باهام حرف میزد که آروم بشم. میگه تقصیر منه از همون اول نباید بهت میگفتم که بهم نریزى, اشکام  بى اختیار میاد پایین و میگم برو بابا دیوونه, مگه من بچه ات هستم که بهم هیچى نگى مبادا ناراحت بشم, پس زندگى مشترک چى میشه

ازش میخوام برام مشروب بخره حتى! واسه اولین باره که تو زندگیم همچین چیزى رو میخوام و قراره تجربه کنم 

میگه چه فاییده داره آخه, فردا باز واقعیت میخوره تو صورتت و همین حالى, میگم  حداقل امشب رو میگذرونم ! 

با این حال زنگ میزنه به دوستمون که برامون بیاره , انگار رفتن نمایشگاه  ماشین معامله کنن و نمیتونه حرف بزنه

میایم خونه , مشغول خورد کردن کالباس و قارچ میشه واسه شام, هرچى میگم بده من میگه نه خورد کردن اینا بهم آرامش میده, یه جور تخلیه روانیه. میگم بده منم آروم بشم خب , مشروب و سیگار که برام نخریدى حداقل اینو بده امتحان کنم, میگه نه تو برو گریه ات رو بکن اینا رو بذار واسه من که نمیتونم گریه کنم :))

تو همون اوضاع دوستمون زنگ میزنه که بیاین فلان رستوران شرینى ماشینم رو بدم بهتون, معامله انجام شد

خوشحال میشم براشون خیلى, على میخنده میگه بالاخره به تنها آرزوشون رسیدن ! 

راست میگه واقعا یه زوج با شرایط معمولى که تنها آرزوشون و هدفشون انگارماشین خفن خریدن بود

وسایل شام رو همونجورى ول میکنیم و از خونه میزنیم بیرون


آخر شب بعد شام  یکى از بچه ها پیشنهاد میده بریم خونه شون 

میریم و تا میرسیم سیگار میاره 

باهم واسه اولین بار تجربه اش میکنیم, من خوشم نیومد,تند و تلخه , چیه بابا اه اینقد همه میگن خوبه,, حتى سه چهار تا نوع مختلف هم امتحان کردم ولى از هیچکدوم خوشم نیومد

على ولى خیلى حال کرده بود و سه تا زد :دى تازه قبلش تو ماشین داشت بهم میگفت اگه خیلى دلت میخواد فقط یه دونه برات میخرم چون تو خونه باشه ممکنه وسوسه بشیم یه دفعه پشت هم دو سه تا بکشیم و خیلى بده و چى , بعد یک ساعت بعدش هى به دوستش میگفت ایول چه باحاله یکى دیگه بده  ، مطمئن شدم نباید تو خونه باشه :))

 شب که اومدیم خونه یه حس خوبى بود از اینکه واسه اولین بار دوتامون باهم تجربه میکنیم بعضى چیزا رو

توى مجردى نه من نه على هیچ وقت پایه این کارا با دوستامون نبودیم با اینکه دوتامون به شدت موقعیتش رو داشتیم ولى لب نزدیم و به شدت مقاومت کردیم همیشه 

ولى بعد ازدواج انگار گند خورد تو همه عقایدمون :))

و یه جورى هم گند خورد که اصلا احساس عذاب وجدانى نیست که هیچ, کلى هم خوشحالیم از اینکه اولین تجربه هامون باهمه و بعد ازدواج 

حالا درسته من باهاش حال نکردم ولى با فازى که على گرفته بود نمیدونم چرا کلى حال کردم  و کلى به نظرم س.ک .س . ى  شده بود :دى 

در این حد که اومدیم خونه میگفتم اصلا به درک که همچین اتفاق بدى برامون افتاد, ارزش حس و حال امشب  داشت 

حالا اینکه من چرا نخورده مستم و دقیقا چى ارزشش رو داشت واقعا واسه خودمم جاى سواله :دى

بهش میگم بیا قبل بچه دار شدنمون کلى تجربه هاى این مدلى داشته باشیم بعدا به دلمون نمونه ! 

لامصب خیلى حال میده از این کارا با همسرت بکنى, اصلا زندگى یه جور فانتزى وار و مثل تو فیلمایى میشه:))

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.